امام رضا (ع) فرمود :
و ساعته لمعاشره الاخوان الثقات، و الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن. (بحارالانوار، جلد 17 ، ص 208 تحف العقول ص 287)
در زندگی روزانۀ خود، بخشی را برای معاشرت و مذاکره با افراد آگاه و مورد اعتماد قرار دهید و از وجود افرادی که باطنهای سالم و روحیۀ خیرخواهانه دارند؛ بخواهید شما را نسبت به عیوبتان آگاه و معایب و اشتباهاتتان را تذکر دهند.
حدیث از امام علی ع :
لَو ضَرَبتُ خَیشُومَ المُؤمِنِ بِسَیفی هذا عَلى أن یُبغِضَنی ما أبغَضَنی ولَو صَبَبتُ الدُّنیا
بِجَمّاتِها عَلَى المُنافِقِ عَلى أن یُحِبَّنی ما أَحَبَّنی؛
اگر با این شمشیرم بر بینى مؤمن
بزنم که مرا دشمن بدارد
با من دشمنى نمى کند و اگر همه دنیا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد هیچگاه دوستم نخواهد داشت.
نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص 477 ، حکمت 45
پیامبر خدا (ص) : ایرانیان، فرزندان اسحاق هستند.
پیامبر خدا (ص) : ایرانیان خویشاوند ما هستند؛ زیرا که اسماعیل عموی فرزندان اسحاق است واسحاق عموی فرزندان اسماعیل.
پیامبر خدا (ص): هنگامی که در حضور ایشان از عجمها سخن به میان آمد ـ فرمود: اطمینان من به آنها یا برخی از آنان، بیشتر از اطمینانم به شما یا برخی از شماست.
کنز العمّال : 34138. و35124 و34128
عیون أخبار الرضا ـ به نقل از ابراهیم بن العباس ـ :
هرگز ندیدم که امام رضا علیه السلام به کسی سخن تندی بگوید ، ویا پیش از آن که کسی سخنش تمام شود سخن او را قطع کند . اگر می توانست حاجت کسی را برآورد ، هرگز او را دست خالی برنمی گرداند ؛ هیچ گاه در برابر کسی پای خود را دراز نمی کرد ، وچنانچه کسی در حضور او نشسته بود ، تکیه نمی کرد . هرگز ندیدم که به یکی از غلامان وخدمتکارانش ناسزا بگوید ؛ هرگز ندیدم که آب دهان بیندازد ، ویا هنگام خندیدن قهقهه سر دهد ، بلکه خنده اش تبسّم بود . هرگاه سفره اش را پهن می کرد غلامان وخدمتکاران خود وحتی دربان [و] مِهتر اسبان را با خود سر سفره می نشاند .
عیون أخبار الرضا : 2 / 184 / 7 .
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله :
سوگند به آن که مرا به حق به پیامبری برانگیخت، اگر کسی با اعمال هفتاد پیامبر، خدا را دیدار کند، اما ولایت اولو الامرِ ما خاندان را به همراه نداشته باشد، خداوند از او نه توبه وبازگشتی می پذیرد ونه فدیه اى.
بحار الأنوار : 27 / 192 / 49 .
امام علی علیه السلام :
اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمن زنم تا با من دشمن شود، هرگز نمی شود واگر همه دنیا را به (پاى) منافق ریزم تا مرا دوست بدارد، هیچگاه دوستم نمی دارد. واین از آن روست که قضا جاری گشت، وبر زبان پیامبر امّی گذشت که فرمود: ای على! مؤمن ، تو را دشمن نمی شمارد ومنافق ، دل به دوستی تو نمی سپارد.
میزان الحکمه ص 300
خداوند سبحان به موسی وحی کرد که یکی از بندگان او از دانشی برخوردار است که موسی برخوردار نیست وبه وی گفت اگر به مجمع البحرین برود، او را در آنجا خواهد یافت ودر هر جا که ماهی مرده زنده شد (یا ماهی ناپدید شد) او همان جاست.
موسی تصمیم گرفت که آن مرد دانا را ببیند ودر
صورت امکان پاره ای از دانش او را فرا گیرد. موسی این تصمیم خود را با جوان خود در میان گذاشت وهر
دو به جانب مجمع البحرین حرکت کردند ویک عدد ماهی بی جانی با خود برداشتند ورفتند تا
به مجمع البحرین رسیدند. هر دو خسته شده بودند ودر آنجا کنار ساحل، تخته سنگی
بود. لذا به آن تخته سنگ تکیه دادند تا لختی بیاسایند. امّا از ماهی غافل شدند وآن
را از یاد بردند. ناگاه ماهی بی جان جنبشی کرد وزنده شد وبه دریا افتاد، یا
درهمان حال که مرده بود به آب افتاد وزیر آب رفت وآن جوان ماهی را می دید واز کار آن
به شگفت آمده بود. منتها یادش رفت که قضیه را به موسی بگوید. آن دو برخاستند ورفتند
تا آنکه از مجمع البحرین گذشتند وچون بار دیگر خسته شدند موسی به او گفت : غذایمان
را بیاور که در این سفر سخت خسته وکوفته شده ایم. این جا بود که آن جوان به یاد
ماهی وصحنه عجیبی که از آن دیده بود افتاد وبه موسی گفت : وقتی به پناه آن تخته
سنگ رفتیم، ماهی زنده شد وبه دریا افتاد وشنا کنان به زیر آب رفت ومن می خواستم
موضوع را به تو بگویم امّا شیطان از یادم برد (یا در جای تخته سنگ، ماهی را فراموش
کردم وبه دریا افتاد ودر آب فرو رفت.
پیامبر خدا (ص) : من در میان شما دو شی ء گرانبها گذاشته ام که تا وقتی به آنها چنگ آویزید هرگز پس از من گمراه نمی شوید ویکی از آن دو بزرگتر از دیگری است: کتاب خدا که ریسمانی است از آسمان به زمین کشیده وعترت وخاندان من. بدانید که این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض [کوثر ]نزد من آیند.
بحار الأنوار : 23 / 106 / 7 ، انظر : بحار الأنوار : 23 / 104 باب 7