گلستان و بوستان کلام اهل بیت (علیهم السلام)

گزیده ی ناب ترین احادیث از اهل بیت عصمت و طهارت (ع)

گلستان و بوستان کلام اهل بیت (علیهم السلام)

گزیده ی ناب ترین احادیث از اهل بیت عصمت و طهارت (ع)

گلستان و بوستان کلام اهل بیت (علیهم السلام)
--------------------------------------------------------
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
--------------------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
--------------------------------------------------------
لطفادرمعرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
لطفا با وضو سخنان اهل بیت را مرور کنید.
آخرین نظرات

۷ مطلب با موضوع «داستان و حکایت» ثبت شده است

امام رضا (ع) فرمود :

و ساعته لمعاشره الاخوان الثقات، و الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن. (بحارالانوار، جلد 17 ، ص 208  تحف العقول ص 287)

 در زندگی روزانۀ خود، بخشی را برای معاشرت و مذاکره با افراد آگاه و مورد اعتماد قرار دهید و از وجود افرادی که باطنهای سالم و روحیۀ خیرخواهانه دارند؛ بخواهید شما را نسبت به عیوبتان آگاه و معایب و اشتباهاتتان را تذکر دهند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۱
بسیجی

حضرت صادق (ع) فرمود: حضرت رسول ص پس از اینکه نماز صبح را ادا کرد متوجه شد جوانى لاغر اندام و زرد چهره در مسجد نشسته و سرش را بالا و پایین میبرد، رسول اکرم فرمود: اى حارث چه گونه شب را بروز آوردى؟ عرض کرد یا رسول اللَّه شب را بروز آوردم در حالى که یقین دارم.

رسول اکرم ص از سخنان او در شگفت شدند و فرمودند: هر یقینى حقیقتى دارد حقیقت یقین تو در چیست؟ عرض کرد: یا رسول اللَّه همان یقین مرا به غم و اندوه کشانیده و شب‏ها خواب را از دیدگان من ربوده و عطش سوزانى مرا گرفته و دلم از دنیا و آنچه در آن است ترک گفته است.

اینک گویا بعرش خداوند مینگرم و میزان عدل خداوندى براى حساب اعمال بندگان نصب شده و مردم همگان در آن جا اجتماع کرده و من نیز در میان آنها میباشم، گویا مشاهده میکنم که اهل بهشت در آنجا متنعم هستند و در حالى که بر کرسیها تکیه زده‏ اند به همدیگر تعارف میکنند.

اینک اهل دوزخ را مشاهده میکنم که در آن معذب مى‏باشند و فریاد بر میآورند و من هم اکنون صداى آتش دوزخ را میشنوم، در این هنگام رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: این بنده‏اى است که خداوند دل او را بنور ایمان روشن کرده و بعد فرمود: اى جوان با همین عقیده باقى باش.

جوان گفت یا رسول اللَّه دعا کن تا در رکابت فیض شهادت را دریابم. حضرت رسول (ص) در باره آن جوان دعا کردند و او در یکى از غزوات شرکت کرد و بعد از چند نفر به فیض شهادت نائل گردید.

 مشکاة الأنوار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۴۶
بسیجی

امام صادق (ع) ـ به نقل از پدرانش علیهم السلام ـ فرمود : پیامبر خدا (ص) خطاب به اصحاب خود فرمود : کدام یک از شما همیشه روزه دار است؟ سلمان ـ رحمة اللّه علیه ـ عرض کرد: من ای رسول خدا.

پیامبر (ص) فرمود: کدام یک از شما تمام شب را شب زنده داری می کند؟ سلمان عرض کرد: من ای رسول خدا.

پیامبر فرمود: کدام یک از شما هر روز قرآن را دوره می کند؟ سلمان عرض کرد: من ای رسول خدا



در این هنگام یکی از اصحاب پیامبر عصبانی شد وگفت: ای رسول خدا! سلمان مردی ایرانی است ومی خواهد برما فخر بفروشد. فرمودی: کدام یک از شما همیشه روزه دار است. گفت: من، در حالی که بیشتر اوقات روزه ندارد، فرمودی: کدام یک از شما تمام شب را شب زنده داری می کند. او گفت: من، در صورتی که بیشتر شب را در خواب است. فرمودی: کدام یک از شما هر روز قرآن را دوره می کند. او گفت: من، در صورتی که بیشتر روزها خاموش است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: خاموش ای فلان! تو کجا وشخصی چون لقمان حکیم کجا؟ از خودش بپرس جوابت را می دهد. آن مرد به سلمان گفت: ای بنده خدا! آیا تو نگفتی که همیشه روزه دارى؟ گفت: چرا. مرد گفت: اما من دیده ام که بیشتر روزها غذا می خورى؟ سلمان گفت: چنان نیست که تو فکر کردى. من در ماه سه روز روزه می گیرم وخداوند عزّ وجلّ فرموده است: «هر که یک نیکی آورد او را ده چندان باشد»، همچنین شعبان را به ماه رمضان وصل می کنم واین است روزه همیشگى. مرد گفت: آیا تو نگفتی که تمام شب را شب زنده داری می کنى؟ سلمان گفت: چرا. مرد گفت: اما تو بیشتر شب را می خوابى. سلمان گفت: چنان نیست که تو می پندارى. من از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می فرماید: هر که شب را با طهارت بخوابد، چنان است که شب زنده داری کرده باشد ومن هر شب را با طهارت به سر می برم. مرد گفت: آیا تو نگفتی که هر روز قرآن را ختم می کنى؟ سلمان گفت: چرا. مرد گفت: اما تو بیشتر اوقات روزت را خاموش هستى. سلمان گفت: چنان نیست که تو فکر می کنى. من از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که به علی علیه السلام می فرماید: ای ابا الحسن! حکایت تو در میان امت من حکایت «قل هو اللّه احد» است که هر کس یک بار آن را بخواند یک سوم قرآن را خوانده است وهر کس دوبار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است وهر کس سه بار بخواندش، قرآن را ختم کرده است وهر کس به زبانش تو را دوست بدارد یک سوم ایمانش کامل است وهر کس به زبان ودلش تو را دوست بدارد دو سوم ایمانش کامل است وهر کس به زبان ودلش تو را دوست بدارد وبا دستش یاریت کند، ایمان را کامل ساخته است. ای على! سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخت، اگر همان قدر که آسمانیان تو را دوست دارند، زمینیان نیز دوستت می داشتند، بی گمان احدی به آتش دوزخ عذاب نمی شد. من هر روز سه مرتبه «قل هو اللّه احد» را می خوانم. آن مرد دهانش بسته شد وبرخاست.

میزان الحکمه 12- صفحه 496

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۴۶
بسیجی

امام صادق (ع) فرمود: نوح (ع) 2500 سال عمر کرد 850 سال پیش‏ از نبوت 950 سال بدعوت قوم خود مشغول بود و 200 سال در کشتى کار میکرد تا آن را ساخت و 500 سال پس از نزول از کشتى و خشکیدن آب تا شهرها ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد سپس زیر آفتاب بود که عزرائیل نزد او آمد و گفت سلام بر تو نوح جواب داد و گفت اى ملک‏ الموت‏ چه کارى دارى؟ گفت آمدم جانت را بگیرم فرمود بمن مهلت میدهى زیر سایه روم؟ گفت آرى نوح نقل مکان کرد و فرمود اى ملک‏ الموت‏ این عمرى که کردم باندازه همین از زیر آفتاب بسایه آمدن بود آنچه دستور دارى اجراء کن فرمود جانش را گرفت.

الأمالی (للصدوق) / ترجمه کمره‏اى ؛ متن ؛ ص511


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۶
بسیجی

امام باقر (ع) فرمود: مؤمن در زندگى خانواده ‏گى مبتلا میگردد و همواره مورد اذیت‏ و آزار یکى از خویشاوندان هست و اگر در خانواده کسى نبود او را رنج دهد از همسایه در عذاب خواهد بود.

امام باقر (ع) فرمود: گروهى در زمان هود نبى (ع) گرفتار قحطى شدند آنها نزد هود رفتند و از او خواستند تا دعا کند خداوند براى آنان باران نافعى بفرستد، در این هنگام پیرزنى بدزبان و فحاش از منزل هود بیرون شد و گفت: چرا هود براى خودش دعا نمیکند. مردم گفتند  ای پیرزن ما را نزد هود ببر، گفت: او اکنون در میان مزرعه مشغول آبیارى است میخواهید نزد او بروید. آنها نزد هود رفتند و دیدند او مشغول نماز است، هود هر گاه از کار فارغ میشد دو رکعت نماز میخواند.

در این هنگام هود از آن‏ها پرسید حاجت شما چیست؟ گفتند: ما براى حاجتى نزد شما آمدیم ولى چیز شگفتى مشاهده کردیم، هود گفت چه دیدید؟گفتند: پیرزن بدزبان و فحاشى را مشاهده کردیم که بر سر ما فریاد کشید. هود گفت: او زن من است و من دوست دارم عمر او طولانى شود، گفتند: اى پیغمبر خدا چرا میخواهى عمر او طولانى شود؟ گفت: هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه کسى او را اذیت میکند و من اکنون خداوند را سپاس میگویم که زیر دستم را آزار دهنده من قرار داده است، و اگر او نبود بدتر از آن بر من مسلط می‏شد.

امام على (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) فرمودند: اگر مؤمن در سوراخ موشى قرار گیرد خداوند آزار دهنده‏اى براى او می‏رساند، زیرا مؤمن باید کفاره گناهان خود را در دنیا مشاهده کند.[1]

                                                                                                       مشکاة الأنوار / ترجمه عطاردى ؛ ص269



[1] طبرسى، على بن حسن، مشکاة الأنوار / ترجمه عطاردى - تهران، چاپ: اول، 1374ش.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۶
بسیجی

خداوند سبحان به موسی وحی کرد که یکی از بندگان او از دانشی برخوردار است که موسی برخوردار نیست وبه وی گفت اگر به مجمع البحرین برود، او را در آنجا خواهد یافت ودر هر جا که ماهی مرده زنده شد (یا ماهی ناپدید شد) او همان جاست.


موسی تصمیم گرفت که آن مرد دانا را ببیند ودر صورت امکان پاره ای از دانش او را فرا گیرد. موسی این تصمیم خود را با جوان خود در میان گذاشت وهر دو به جانب مجمع البحرین حرکت کردند ویک عدد ماهی بی جانی با خود برداشتند ورفتند تا به مجمع البحرین رسیدند. هر دو خسته شده بودند ودر آنجا کنار ساحل، تخته سنگی بود. لذا به آن تخته سنگ تکیه دادند تا لختی بیاسایند. امّا از ماهی غافل شدند وآن را از یاد بردند. ناگاه ماهی بی جان جنبشی کرد وزنده شد وبه دریا افتاد، یا درهمان حال که مرده بود به آب افتاد وزیر آب رفت وآن جوان ماهی را می دید واز کار آن به شگفت آمده بود. منتها یادش رفت که قضیه را به موسی بگوید. آن دو برخاستند ورفتند تا آنکه از مجمع البحرین گذشتند وچون بار دیگر خسته شدند موسی به او گفت : غذایمان را بیاور که در این سفر سخت خسته وکوفته شده ایم. این جا بود که آن جوان به یاد ماهی وصحنه عجیبی که از آن دیده بود افتاد وبه موسی گفت : وقتی به پناه آن تخته سنگ رفتیم، ماهی زنده شد وبه دریا افتاد وشنا کنان به زیر آب رفت ومن می خواستم موضوع را به تو بگویم امّا شیطان از یادم برد (یا در جای تخته سنگ، ماهی را فراموش کردم وبه دریا افتاد ودر آب فرو رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۱
بسیجی

روایت شده است که روزی امیر مؤمنان ، گروهی را دید . پرسید : «شما کیستید؟» . گفتند : ما جماعتی اهل توکّل هستیم . فرمود : «توکّلتان ، شما را به چه رسانیده است؟» . گفتند : هر گاه چیزی بیابیم ، می خوریم ، واگر نیابیم ، صبر می کنیم. فرمود : «سگ های ما هم همین کار را می کنند!» . گفتند : پس چه کنیم ، ای امیر مؤمنان؟ فرمود: کاری که ما می کنیم : هر گاه نداشته باشیم ، شکر می کنیم وهر گاه به دست آوریم ، ایثار می کنیم.

(مستدرک الوسائل)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۳۰
بسیجی